بت و بتخانه
هر جا که شدم از تو ندایی نشنیدم
جز از بت و بتخانه اثر هیچ ندیدم
آفاق پر از غلغله است از تو و هرگز
با گوش کر خود به صدایی نرسیدم
هر جا که شدم از تو ندایی نشنیدم
جز از بت و بتخانه اثر هیچ ندیدم
آفاق پر از غلغله است از تو و هرگز
با گوش کر خود به صدایی نرسیدم
دست افشان به سر کوی نگار آمده ام
پای کوبان ز پی نغمه تار آمده ام
حاصل عمر اگر نیم نگاهی باشد
بهر آن نیم نگه با دل زار آمده ام
هیچ دانی که من زار گرفتار توام
با دل و جان سبب گرمی بازار توام
هرجفا از تو به من رفت به منت بخرم
به خدا یار توام یار وفادار توام
برخیز که رهروان به راهند همه
پیوسته بسوی جایگاهند همه
آنجا که بجز دوست ز کس یادی نیست
افسرده دلان روسیاهند همه
آن کس که به زعم خویش عارف باشد
غواص به دریای معارف باشد
روزی اگر از حجاب آزاد شود
بیند که به لاک خویش واقف باشد