ای عقل
ای عشق ببار بر سرم رحمت خویش
ای عقل مرا رها کن از زحمت خویش
از عقل بریدم و به او پیوستم
شاید کشدم به لطف در خلوت خویش
ای عشق ببار بر سرم رحمت خویش
ای عقل مرا رها کن از زحمت خویش
از عقل بریدم و به او پیوستم
شاید کشدم به لطف در خلوت خویش
بوسه زد باد بهاری به لب سبزه ناز
گفت در گوش شقایق گل نسرین صد راز
بلبل از شاخه گل داد به عشاق پیام
که درآیید به میخانه عشاق نواز
این عید سعید حزب الله است
دشمن ز شکست خویشتن آگاه است
چون پرچم جمهوری اسلامی ما
جاوید به اسم اعظم الله است
صف بیارایید رندان رهبر دل آمده
جان برای دیدنش منزل به منزل آمده
بلبل از شوق لقایش پرزنان بر شاخ گل
گل ز هجر روی ماهش پای در گل آمده
پیری رسید و عهد جوانی تباه شد
ایام زندگی همه صرف گناه شد
بیراهه رفته پشت به مقصد همی روم
عمری دراز صرف در این کوره راه شد