طوفان زده
فخر است برای من فقیر تو شدن
از خویش گسستن و اسیر تو شدن
طوفان زده بلای قهرت بودن
یکتا هدف کمان و تیر تو شدن
فخر است برای من فقیر تو شدن
از خویش گسستن و اسیر تو شدن
طوفان زده بلای قهرت بودن
یکتا هدف کمان و تیر تو شدن
سر خم باد سلامت که به من راه نمود
ساقی باده به کف جان من آگاه نمود
خادم درگه میخانه عشاق شدم
عاشق مست مرا خادم درگاه نمود
ذرات جهان ثنای حق می گویند
تسبیح کنان لقای او می جویند
ما کوردلان خامششان پنداریم
با ذکر فصیح راه او می پویند
ای عشق ببار بر سرم رحمت خویش
ای عقل مرا رها کن از زحمت خویش
از عقل بریدم و به او پیوستم
شاید کشدم به لطف در خلوت خویش
بوسه زد باد بهاری به لب سبزه ناز
گفت در گوش شقایق گل نسرین صد راز
بلبل از شاخه گل داد به عشاق پیام
که درآیید به میخانه عشاق نواز